خدایا از تو ماهمُ همون جوری که بود میخوام
شاد و پر انرژی و شیطون
میخوام بازم سرشُ بذاره رو شونم و آرامش بگیره
میخوام براش تنها پشتوانه باشم
میخوام وقتی هستم نگران هیچی نباشه
میخوام وقتی نیستم انتظار من بهش آرامش بده
میخوام تو گوشش یواش بگم دوست دارم... و سنگینیشُتو آغوشم حس کنم
من ماهمُ همون جوری میخوام :
تکه ای از آسمون تو چشماش ، گرمای خورشید در آغوشش و مهر ماه در نگاهش
میخوام بازم فریاد بزنم دوست دارم
بیشتر از دیروز و هر روز دیگه ای
ای عشق من بمون
دل واپسم نذار
بی تو نمیگذره
این روزُ روزگار
من با تو دلخوشم
وقتی کنارمی
وقتی تو یارمی
دارُ ندارمی...
آهسته گفتم
دوستت دارم
با همه ی وجودت حسش کردی
گفتی دوباره بگو
دوباره گفتم
دوباره و دوباره...
باز هم میگویم
دوستت دارم
تا ابد
تا همیشه...
دلم برات تنگ شده
به اندازه ی همه ی دلتنگی های دنیا
به اندازه ی همه ی دفعاتی که گفتی دوسم داری
به تعداد برگ های رُزهایی که هنوز برات نیاوردم
یه زمانی برام اسفندِ یه سر رسید رُ پُر کرده بودی
ولی من میخوام تو همه ی برگه های دفتر زندگیم فقط اسم تو باشه
اسم ماه من باشه
میخوام تمام لحطاتش با حضور تو روشن بشه
من فقط تو رو میخوام بانوی شهریوری من
دلم برات تنگ شده................
چه شیرین بود لبخند شیرین تو بعد از اون چند روز لعنتی
و باز هم مثل همیشه چه خیال خامی بود تداوم این شیرینی
و چه لحظه ی تلخی بود آغاز دوباره ی این پایان
تلخ تر از همیشه
کاش چون پاییز بودم............کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای ارزوهایم یکایک زرد میشد
افتاب دیدگانم سرد میشد
اسمان سینه ام پر درد میشد
ناگهان طوفان اندوهی بجانم نگ میزد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ میزد
وه.....چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پرشور و رنگ امیز بودم
شاعری در چشم من میخواند.......شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله میزد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه ی من........
همچو اوای نسیم پر شکسته
عطر غم میریخت بر دلهای خسته
پیش رویم:
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر:
اشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام:
منزلگه اندوه و درد و و بد گمانی
کاش چون پاییز بودم..............کاش چون پاییز بودم