ای ماه تمامم بگو امشب که تو رفتی چه کنم؟
بی تو با ناله ماه و غم هستی چه کنم؟
مهتاب من آخر تو بگو وقت سحرگاه
با گریه ی خورشید که فهمید تو رفتی چه کنم؟
اون شبایی که لباسمُ بغل میکردی و آروم میگرفتی
اون لحظاتی که دیدن عکسامون باعث میشد لابلای اشکات لبخند بزنی
اون لحظاتی که آرزو میکردم کاش بودم تا آغوشم بهت آرامش میداد
همون لحظاتی که همه ی گوشه کنارای خونه دنبالم میگشتی ولی پیدام نمیکردی
با همه ی وجودم میفهمیدم که عاشقانه دوستت دارم
و این خیلی عذاب آور بود که منی که باید همیشه ، در شادی و غم همراهت باشم ، در این شرایط نمیتونم بهت آرامش بدم...
میخواستم فریاد بزنم دوست دارم ولی میدونستم فایده ای نداره و صدام به گوشت نمیرسه
انگار تازه داشتم میفهمیدم اگه تو نباشی...
اگه تو نباشی...
تو که باشی
لبخند زیبایت که بر من بتابد
آغوش گرمت که میهمان آغوشم باشد
زندگی شیرین میشود
و عشق بر آن میبارد
تو که باشی من هستم
باش تا باشم
گل نازم هستی
زندگی شیرین است
تو کنارم هستی
زندگی شیرین است...
دلم برات تنگ شده
به اندازه ی همه ی دلتنگی های دنیا
به اندازه ی همه ی دفعاتی که گفتی دوسم داری
به تعداد برگ های رُزهایی که هنوز برات نیاوردم
یه زمانی برام اسفندِ یه سر رسید رُ پُر کرده بودی
ولی من میخوام تو همه ی برگه های دفتر زندگیم فقط اسم تو باشه
اسم ماه من باشه
میخوام تمام لحطاتش با حضور تو روشن بشه
من فقط تو رو میخوام بانوی شهریوری من
دلم برات تنگ شده................